ن ( تحصیلات : کم سواد ، 30 ساله )

سلام خسته نباشید
چند ساله ازدواج کردم و دو فرزند دارم
از همون ابتدای نامزدی همون لحظه های اول ک برای همه آقایون جذابه با نامزدشون وقت بگذرونن و خوشبگذرونن و شاد باشن شوهر من هفته ای یکبار پنجشنبه ها نیومدن دنبال من و شب منو برمیکردوندن منزل خودمون و تو این فاصله در حالیکه من لبریز از شوق و و هیجان و احساس بودم ایشون اصلا هیچ انگیزه ای نداشتن فوقالعاده سرد بودن و خشک من هم پیش خودم میگرفتم شاید چون نامحرمیم سختشونه بعد سه ماه عقدکردیم و ایشون همچنان همون جور بودن و من از سر بی عقلی هیچ چیزیرو با خانوادم درمیان نمیذاشتم بعد از چهار ماه ک از عقدمون گذشت برای اولین بار شب پیش ایشون قرار شد ک بمونم و اصلا بهم توجهی نکردن و گفتم آمادگی شو ندارم برو پیش خواهرم بخواب من بازهم صبوری کردم و........تو یکسالیکه عقد بودیم هفته ای یشب اونم بخاطر علاقه من بود کاملا من بهیچوجه حتی یکبار از ایشون ذوق و علاقه و اصراری ندیدم ما پیش هم بودیم و .....شب عروسی هم ایشون حتی بمن نگفت چقدر زیبا شدی یا لباست بهت میاد یا بخواد حتی دستامو بگیره و ی جمله محبت آمیز بم بگه گفت ببخشید خستم پشتشو کرد بهم و خوابید
بعد عروسی ک نود درصد درخواستها برای سکس از جانب من بود سکس داشتیم و ایشون مشکل نعوظ داشتن و با قرص سیلدنافیل مشکلشون حل میشد ولی تو رابطه اصلا هیچ میل و خواستنی تو رفتارشون نبود تماما از سر اجبار و وظیفه بود و حتی باره بمن گفته بودن ک هیچ لذتی نمیبرن و الان هم بعد این همه سال زجر کشیدن من بابت این قضایا ایشون همچنان همونجورن و من الان دیگ بریدم و واقعا توان تحمل و ادامه دادن و در خودم نمیبینم اصلا تو ذهنش تو مغزش تو قلبش جایی برای عاطفه و عشق و سکس و احساس بهیچ وجه نیس و الان هر چهار بار سکس یکبار قرص رو نعوظشون اثر داره و وضعیتشون بدتر شده و لی مرد بدی نیستن تنها خصلت ازاردهندشون برای من سوای مشکلات زندگی ک تو زندگی همه هست و قابل تحمله کم و بیش
ولی الان ب جایی رسیدم ک افسرده شدم من روابط زناشویی و توجه و احساس برام خیلی مهمه و واقعا بهش نیاز دارم و دارم بفکر خیانت میفتم درحالیکه اصلا اهل اینجور چیزا نیستم میترسم کارم بجایی برسه ک از سر لجبازی. بهش خیانت کنم
میدونم همون اول ک مشکلش و فهمیدم باید جدا میشدم و کارم ب بچه نمی رسید ولی الان با دوتا بچه نمیدونم طلاق درسته یا نه
یکبار تاحالا حتی بمن نگفتن فلان چیز بهت میاد من همیشه مرتب بودم جلوشون انواع و اقسام لباس رو پوشیدم ولی هیچ توجهی بهم نداشته هیچوقت خانوادگی البته سرد و بی عاطفه هستن تقریبا تو زندگی خواهرزاده دیگشم نشونی از وجود مشکلات زناشویی هست پدرشان چندین ساله ک ولشون کرده رفته شهرستان زندگی میکنه تنهایی و فقط سالی یکبار دوسه روز میاد ب بچه هاش سر میزنه و فوقالعاده بیتفوتن ب همدیگه

قطعا بریدم دیگ راه چاره میخوام دوس ندارم بچه هام تو ی جو ناارومو بی عشق زندگی کنن و مثل پدرشان خشک و بیروح شن
و ازونورم بارها تا مرز طلاق پیش رفتم ولی ی ترس وحشتناکی نذاشته ک ادامه بدم

وقتی دوستانمو میبینم و تعریفشان می شنوم ک چطور برای شوهراشون ناز میکنن و و شوهراشون چقدر میل ب برقراری رابطه باهاشون دارن و ازین دست حرفا افسرده تر میشم تاحالا حتی یکبارم خواسته نشدم از طرف شوهرم تاحالا حتی یکبارم با میلو و هوس بم نگاه نکرده سمتم نیومده
احساس خلا دارم دارم دیوونه میشم


مشاور (علی محمد صالحی)

عرض سلام و ادب.
توضیحاتی که بیان کردی نشون میده که همسر شما بخاطر دلایل متعددی برخوردار از یه شخصیت خاصی شده و بقول خودت سرد و خشک و بی تفاوته، اصلی ترین دلیل برای اینکه شوهرت سرد و بی تفاوته، به گذشته و روابطی که با اعضای خانوادش و بخصوص پدرش داشته بر میگرده، احتمالا قبل از اون چند سال هم که پدر ایشون بره شهرستان تو خونشون مسائل و مشکلاتی بوده. البته حتما دلایل دیگه ای هم در این مسئله نقش دارن. نکته دیگه اینکه اصلی ترین دلیل ناتوانی جنسی در مردان بخاطر اضطرابه، یعنی وقتی شوهر به دلایلی، اضطراب داشته باشه ممکنه بر توانایی جنسی اون هم تاثیر منفی بذاره. و این اضطراب ممکنه بخاطر مسائل گذشته باشه که اثر اون مسائل هنوز باقیه و هنوز هم فرد یک اضطراب درونی یا عقده های حل نشده درونی داره که باعث این مسئله میشه. البته نباید در مورد همسرت بصِرف مسئله زناشویی یا سردی عاطفی اون قضاوت کنیم و باید بصورت کلی ارزیابی بشه، مثلا اینکه رابطش با فرزندانش چطوره آیا با اونا هم سرد و بی عاطفه است یا رابطه خوبی داره؟ آیا مشکل یا مسئله دیگه ای مثلا در خوابیدن، غذا خوردن، کار کردن، ارتباط با دیگران و... هم داره یا خیر؟ و اینکه در گذشته رابطه اون با پدر و مادرش و دیگر اعضای خونواده چطور بوده و...، و بعد از بررسی همه مسائل نسبت به ایشون قضاوت بشه. در هر صورت اصلی ترین راه حل برای مسائل شما با توجه به اینکه شوهرت در سن جوانی میل جنسیش ضعیف بوده و تمایلی نداشته، باید از جهت جسمانی توسط پزشک بررسی بشه که آیا مشکل جسمانی داره یا خیر، مثالا ممکنه این مسئله بخاطر پایین بودن سطح تستوسترون ایشون باشه، که برای درمانش هم با توجه به سن و وضعیت سلامت فرد اقدام میشه و معمولا مصرف تستوسترون، افزایش میل جنسی را به دنبال داره. و اگه از جهت جسمانی مشکلی نداشت میبایست توسط روانشناس ارزیابی بشه و احیانا مسائل درونی و روانی که داره حل بشه تا بهبود پیدا کنه. در هر صورت همونطور که خودت گفتی شرایط خیلی سختیه و خیلی اذیت میشی، و اگه بتونی همسرت رو راضی کنی که پیش یک روانشناس بره و باهاش درد و دل کنه و حرفهای درونیش رو بهش بگه و عقده های درونی اگه داره اونجا برطرف بشه خیلی به شوهرت کمک میشه. همچنین اگه با هم دیگه پیش روانشناس یا مشاور خانواده هم برید ممکنه خیلی به شما کمک بشه و مسائل و مشکلات هر دو نفرتون شفافتر بشه و به مسائل و مشکلات بینش بیشتری پیدا کنید و زودتر حل بشه. اما اگه به هیچ وجه همسرت راضی نشد که اقدامی برای بررسی مسائلش یا درمان انجام بده یا با هم پیشی روانشناس برید، کاری که میتونی انجام بدی و از این تعارضی که در اون افتادی خارج بشی اینه که، تصمیم به جدایی از همسرت و تصمیم به ادامه زندگی با اون رو، با هم بسنجی و ببینی کدوم ترجیح داره همون رو انتخاب کنی.
برای اینکار یک کاغذ بردار و بالای اون بنویس: «تصمیم جدایی از همسر» و زیر اون تمام فواید و امتیازاتی که این جدایی میتونه برات داشته باشه رو بصورت ستون وار از بالا به پائین بنویس، مثلا مینویسی امکان ازدواج مجدد با مرد مناسب، بزرگ نشدن بچه هام در جو سرد و بی عاطفه، به دست آوردن آزادی و ...؛ باید دقت کنی که این مرحله سخته و نیاز به تفکر، مشاوره، جستجو و... داره تا تو بتونی تمام فواید رو بنویسی، از جمله فواید مادی و معنوی. مثلا با خانمی که از شوهرش جدا شده و شرایطش شبیه تو هست صحبت کنی و ببینی بعد از جدایی چه فواید یا سختیهایی براش داشته. و بعد از اینکه همه فواید رو نوشتی به هر فایده ای که نوشتی براساس اهمیتی که برات داره، از یک تا صد امتیاز بده، و در پایان امتیازها رو با هم جمع کن. در ادامه یک کاغذ دیگه بردار و بالای اون بنویس: «ادامه دادن به زندگی مشترک». و مثل قبل هم فواید ادامه دادن به همین زندگی رو بنویس و در پایان به هر فایده ای از یک تا صد براساس اهمیتی که برات داره، امتیاز بده و امتیازها رو با هم جمع کن. و ببین امتیاز جدایی از همسرت بیشتر شده یا امتیاز ادامه دادن به این زندگی. هر کدوم امتیازش بیشتر بود میشه تصمیم تو. بنابراین اگر این برنامه رو با دقت و کامل انجام بدی، در نهایت متوجه تصمیم درست و صحیح برای خودت میشی. در هر صورت اگه به این نتیجه رسیدی که جدا نشی، نباید بی تفاوت باشی، بلکه میبایست اقداماتی برای بهتر شدن روحیه خودت و لذت بردن از زندگی انجام بدی که خدای ناکرده دچار افسردگی نشی، که اگه خواستی بعدا راجع بهش صحبت میکنیم.
موفق و سربلند و پیروز باشی.

بیشتر بخوانید:

عوامل سرد شدن روابط عاطفی همسران را بشناسیم